رمان نوجوان «ارادتمند، هیچ» منتشر شد

«ارادتمند، هیچ» نوشته مهدی باتقوا حول محور شخصیتی به نام «هیچ» می‌چرخد؛ کنایه‌ای معنادار از آدم‌ها که وقتی به دنیا می‌آیند، همه هیچ‌اند؛ اما تصمیم‌ها، کارها و رفتارشان آنها را کمتر از هیچ یا همه چیز می‌کند.
کد خبر: ۳۹۴۵۹۳
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۳:۱۵ - 02May 2020

به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع‌‎‎پرس، رمان «ارادتمند، هیچ» در مدرسه جریان می‌یابد، در حیاط و کلاس‌ها و بازیگران فعال، شاگردان کلاس سوم هستند، کلاس آقای اسد، معلم خوشتیپ و خاص و اهل ذوقی که دانش آموزانش را تشویق می‌کرد به نوشتن داستان.

امید داشت روزی، یکی از همین بچه‌ها نویسنده شود و برای همه بگوید که اسد، مشوق او بوده است و چه کسی مستعدتر از هیچ؟ هیچ، شاگرد آرام و گوشه‌نشین کلاس بود. کتاب می‌خواند و سرش به کار خود گرم بود. با باقی دانش‌آموزها فرق داشت، درسش خوب بود، فکرش تا دوردست‌ها می‌رفت، قلمش روان می‌نوشت و با وجود این، کمتر دیده و تشویق می‌شد.

هیچ همان شخصیتی است که نویسنده تلاش می‌کند از پس نگاهش به مخاطب بینش و آگاهی دهد. از قضا، اسم «هیچ» هم ابزار این کار است. آدم‌ها وقتی به دنیا می‌آیند، همه هیچ‌اند؛ اما تصمیم‌ها، کارها و رفتارشان آنها را کمتر از هیچ یا همه چیز می‌کند.

شخصیت هیچ، چون کسی است که راه خود را یافته، می‌خواهد نویسنده شود. تلاش می‌کند. فرصت‌ها را درمی‌یابد و رفتارش، مشوق دیگران است. حضور کم‌رنگ و در عین حال اساسی هیچ در داستان، کشش ایجاد کرده و کتاب را برایمان خواندنی‌تر ساخته است.

در بخشی از این رمان آمده است: آقای اسد پرسید: «خودکارت چه رنگی بود؟»

پاکنهاد اجازه گرفت تا داخل جوراب برادرش را ببیند. همة خودکارهایش را از داخل جوراب برادرش درآورد و ریخت روی کتابش. ده خودکار آبی، سیزده خودکار مشکی، چهار خودکار قرمز، یک پاک‏‏کن، سگک کمربند پدرش، نگین شکسته انگشتر مادربزرگش، گوشه یک اسکناس ده‏ تومانی و... .

ـ یک... دو... سه... چهار... آقا اجازه، سبز بود.

پنج خودکار سبز که حالا شده بود چهار تا.

آقای اسد گفت: «بچه‏‏‌ها، صفت یعنی کلمه‌‏ای که با اون اسم رو توصیف ‏می‌‏‏کنن؛ یعنی مشخصات اسم رو می‏گن. مثل سبز که اگه با خودکار که اسمه بیاد، می‏‏‌شه خودکار سبز. سبز صفتِ خودکاره. هرچی صفت‏‌های یک اسم بیشتر باشه، اون اسم مشخص‌‏تره. اگه بخوایم خودکار پاکنهاد رو پیدا کنیم، باید صفت‏‌های بیشتری از اون رو بدونیم؛ وگرنه کارمون سخت می‏‏شه.»

و نگاهش را به پاکنهاد داد و گفت: «تو یک صفت از خودکارت رو گفتی، ولی کافی نیست. صفت دومش رو بگو، بلکه پیداش کردیم.»

پاکنهاد گفت: «خودکار سبز گم‏شده.»

آقای اسد گفت: «و...»

ـ خودکار سبز گم‏شده من.

ـ و...

ـ خودکار سبز گم‏شده من بیچاره.

ـ و...

ـ خودکار گم‏شده من بیچاره مظلوم.

آقای اسد داد زد: «احمق!»

ـ خودکار گم‏شده من بیچاره مظلوم احمق بی‏گناه.

جوکار دست گرفت و گفت: «خودکار سبز گم‏شده پاکنهاد بیچارة مظلوم احمق بی‏گناه ته‏ جویده بی‏‏ گیره کم‏‏ جوهر.»

آقای اسد به خودکار توی دستش نگاه کرد. سبز بود و ته آن را جویده بودند. گیره نداشت و جوهرش داشت نفس‌‏های آخر را می‌‏‏کشید.

ـ این نیست؟!

پاکنهاد با شادی فریاد زد: «چرا خودشه. شما دزدیده بودید؟»

آقای اسد رنگش زرد شد، گوش‏‌هایش شُل ‏شد، برق چشمانش رفت و با لب‏هایی آویزان سرش را کمی کج کرد روی شانه‌‏اش و جواب داد: «نه. کار من نبود. قسم می‏‏‌خورم.»

کلاسْ قبرستان آخر شب شد.»

گفتنی است «ارادتمند، هیچ» در نهمین دوره جشنواره امیرحسین فردی به‌عنوان اثری تقدیری شناخته شد.

انتهای پیام/ 121

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار