خواهر شهید «نصرت‌الله اسفندیاری کلایی»:

دفاع از اسلام و قرآن هدف برادر شهیدم بود

«سکینه خاتون» اینگونه روایت می‌کند: پدرم پس از بازگشت «نصرت‌الله» از جبهه گوسفند قربانی کرد اما او در جواب این کار گفت: تو برایم قربانی کردی که خونم را در راه خدا نریزم؟! شما لیاقت شهادت را از من می‌گیرید. من می‌خواهم مانند مولایم امام‌حسین (ع)، با خون خود از اسلام و قرآن دفاع کنم.»
کد خبر: ۴۶۸۶۳۷
تاریخ انتشار: ۲۲ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۱:۳۵ - 13September 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، نصرت‌الله اسفندیاری در آذر ۱۳۳۷ متولد شد، پدرش مداح اهل‌بیت بود و مادرش، بانویی مؤمنه که در تربیت دینی او و دیگر برادران و خواهرانش، اهتمام خاصی داشت. تحصیلات نصرت الله به پایه ششم ابتدایی در دبستان «سپاه دانش» زادگاهش «برگه»، ختم می‌شود.

در بیان خلق‌وخوی نصرت الله که او را علی‌اصغر صدا می‌زدند، همین بس که نسبت به والدین، رفتار مودبانه و متواضعانه‌ای داشت و در تمامی امور، گوش به امرشان بود. در گفتار با دیگران نیز، از ملاطفت و عطوفت برخوردار بود. او که پرورش یافته یک تربیت دینی بود، همواره در انجام فرائض واجب و مستحب، از جمله ادای نماز شب، اهتمامی خاص داشت. با قرآن مانوس و در عمل به فرامین آن کوشا بود.

شرکت در راهپیمایی‌ها و پخش اعلامیه‌های امام خمینی، از جمله فعالیت‌های انقلابی او در سال ۱۳۵۷ به شمار می‌رود. بعد از پیروزی انقلاب، در سال ۱۳۵۸، به کمیته بهارستان تهران معرفی و به مدت دو سال در آ‌نجا مشغول خدمت شد.

یکی از دوستانش به نام «محمد اسفندیاری» می‌گوید: «یک روز بعدازظهر که به کمیته مرکزی بهارستان رفتم، او برای گرفتن برف و صابون، داخل انبار بود. گفتم: بیشتر بردار! گفت: نه! همین‌قدر که مال دیگران است، سهم من است. نصرت با این‌که خودش انباردار بود، ولی گفت که من بیشتر برنمی‌دارم.»

نصرت الله در کشف خانه‌های تیمی و درگیری با منافقین نیز، حضوری چشمگیر داشت. او در ۷ فروردین ۱۳۶۱ به عضویت سپاه تهران درآمد و کارش را در واحد اطلاعات ـ عملیات آغاز کرد.

دفاع از اسلام و قرآن هدف برادر شهیدم بود

روایت خواهر شهید

«به خاطر علاقه شدید پدر و مادر به او، نصرت الله در یکی از اعزام‌هایش به جبهه، به آن‌ها گفت که می‌خواهد به قم برود. بعد که به منطقه رفت، از آن‌جا پیغام داد که من در جبهه هستم؛ مادر، مرا ببخش که ناگهانی و به دور از انتظار، به منطقه آمدم! زیرا می‌ترسیدم که عطوفت مادری‌ات مانع رسیدنم به این فوض الهی شود. اصلا عشق و ایثار و پاسداری از اسلام و قرآن، آرام و قرار را از او گرفته بود. به همین دلیل، در آخرین اعزام، بعد از مرخصی چند روزه، تصمیم گرفت بار دیگر به آبادان برگردد. پدرم که متوجه رفتنش شد، به او گفت: پسرم! دفعه قبل که از جبهه برگشتی، خدا را شکر گفتم و گوسفند قربانی کردم. چرا تو دوباره به اینجا آمدی؟ گفت: تو برایم قربانی کردی که خونم را در راه خدا نریزم؟! شما لیاقت شهادت را از من می‌گیرید. من می‌خواهم مانند مولایم امام‌حسین (ع)، با خون خود از اسلام و قرآن دفاع کنم.»

در نهایت، نصرت الله در چهارم مرداد  سال ۱۳۶۱ در حین انجام مأموریت به تهران، به دست منافقین کوردل، به فیض شهادت نائل آمد و هشت روز بعد، در گلزار شهدای برگه به خاک سپرده شد.

وصیتنامه شهید

پدر و مادر عزیزم! اکنون که من عازم جبهه هستم می‌خواهم چند کلمه با شما صحبت کنم پدر و مادرم اگر هر چه در این قافله نمی‌دانم چه حادثه‌ای برای من پیش می‌آید، ولی همین می‌دانم که اگر شهید شدم هرچند که در راه اسلام و هدفم شهید شدم، ولی می‌دانم که داغی بر دلتان گذاشتم.

مادرم از تو می‌خواهم که برایم اشک نریزی و مانند مادرمان شهدای به خاک و خون خفته در بین آن‌ها سرت را بالا باشد و چون جوانی را در راه اسلام پرورش دادی، خواهرانم و برادرانم از شما می‌خواهم وقتی که من شهید شدم برای من هیچ اشکی نریزید دوستانم و برادرانم امروزمان امتحان است و دو جبهه وجود دارد حسینی و یزیدی از فرصت استفاده کنید و به جبهه حسین بپیوندید.

دفاع از اسلام و قرآن هدف برادر شهیدم بود

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار